-منبع:
aviny.com
فتح خون - روایت شهید آوینی از محرم
از منبعی دیگر(لوح نرم افزار سید شهیدان اهل قلم تولید معاونت پژوهش و ارتباطات فرهنگی بنیاد شهید و امورایثارگران:
راوی
فجر صادق دمید و مؤذن آسمانی در میان زمین و آسمان ندا در داد : سبوح
قدوس رب الملائکه و الروح . امام به نماز فجر ایستاد و اصحاب به او اقتدا کردند و
ظاهر و باطن و اول و آخر به هم پیوست . میان ظاهر و باطن وادی حیرتی است که عقل در
آن سرگردان است . تن در دنیاست و جان در آخرت ؛ این یک به سوی خاک می کشاند و آن
یک به سوی آسمان ، و چشم حس ظاهر بین است .
در میان لشکر عمر سعد نیز
بسیارند کسانی که به نماز ایستاده اند . وا اسفا ! چگونه باید به آنان فهماند که
این نماز را سودی نیست اکنون که تو با باطن قبله سر چنگ گرفته ای ؟ وا اسفا !
چگونه باید این جماعت را از بادیه وهم میان ظاهر و باطن رهاند ؟ امام باطن قبله
است و نماز را باید به سوی قبله گزارد . آیا هیچ عاقلی پشت به قبله نماز می گزارد
؟
نماز آن گاه نماز است که
میان ظاهر و باطن جمع شود واگرنه ، مقتدای آن نماز که در لشکر یزید بخوانند شیطان
است . اسلام لباسی نیست که با پیکر جاهلیت جفت بیاید ، اما اینجا دنیاست و بادیه
وهم میان ظاهر و باطن فاصله انداخته است . شیطان جاهلان متنسک را با نماز می فریبد
. در اینجاست که ائمه کفر همواره از پیراهن عثمان علم جنگ با علی (ع) می سازند .
اگر آنان پرده از مطامع دنیایی خویش بر می داشتند که ای خیل انبوه با آنان همراه
نمی شد . جاهلیت ریشه در باطن دارد و اگر نبود کویر مرده دل های جاهلی ، شجره
خبیثه بنی امیه کجا می توانست سایه جهنمی حاکمیت خویش را بر جامعه اسلام بگستراند
؟
امام (ع) بعد از اقامه
نماز ، روی به اصحاب خویش کرد و فرمود : «ان الله تعالی اذن فی قتلکم و قتلی فی
هذا الیوم فعلیکم بالصبر و القتال … - امروز خداوند به قتل شما و من اذن داده است؛
پس بر شماست صبر و قتال … صبر ، ای بزرگ زادگان ، ]چرا [ که مرگ نیست جز گذرگاهی
که شما را از سختی و شدت و رنج ، به بهشت های وسیع و نعمت های دائم می رساند .
کیست که نخواهد از زندانی تنگ به کاخی بزرگ منتقل شود ؟ و اگر چه مرگ بر دشمنان
شما آن گونه است که کسی از کاخی وسیع به زندانی تنگ انتقال یابد . پدرم از رسول
الله مرا حدیث گفته است که : … الدنیا سجن المؤمن و جنه الکافر – دنیا زندان مؤمن
و بهشت کافر است ، و مراگ پلی است که آنان را به بهشتشان می رساند و اینان را به
جهنمشان .«
صبحگاه ، چون شب به تمامی
برچیده شد و انبوه لشکریان عمر سعد که نظم گرفته بودند تا به سراپرده آل الله حمله
برند ظاهر شد ، امام دست به آسمان بر داشت و گفت : «الهی ، تویی که در دلتنگی ها
تنها به تو روی می آورم و تویی که در شداید تنها به تو امید می بندم و تویی که در
آنچه بر من نازل می شود ، پشتوانه و سلاح من بوده ای . چه بسیار روی نمود همومی که
قلب در آن به ضعف می گراید و حیله بریده می شود و دوست کناره می گیرد و دشمن زبان
به شماتت می گشاید ، و من با اشتیاقی که مرا از غیر تو باز می داشت ، کار را به
واگذار کردم و شکوه پیش تو آوردم و تو آن غصه ها را زدودی و گره از کار فرو بسته
من گشودی و مرا کفایت کردی . پس تویی ولی همه نعمت ها و منتهای همه رغبت ها .«
سخنان امام و یارانش ،
پیش از آغاز جنگ ، نسیمی بهاری است که بر دیار مردگان می وزد شاید در آن میان هنوز
هم باشند خفتگان نیمه جانی که به خواب زمستانی فرو رفته اند :
»ای مردم ! گفتار مرا
بشنوید و شتاب نکنید تا شما را موعظه کنم ، که این حق شما بر عهده من است، و تا
آنکه عذر خویش را بیان کنم . پس اگر درباره من جانب انصاف گرفتید که سعادتمند شده
اید و اگر نه ، رأی خود و شرکای خویش را بر هم نهید و آن کاه که دیگر نشانی از
تردید در خود نیافتید ، بی درنگ به من بپردازید و کار را یکسره کنید و بدانید که
ولی من خدایی است که قرآن را نازل کرده و صالحین را در کنف ولایت خویش می گیرد . «
و چون سخن امام به اینجا
رسید ، صدای اهل حرم که گوش سپرده بودند ، به شیون بلند شد …
»ای زنان و دختران بنی الهاشم
، آرام باشید که گریه بسیاری در پیش خواهید داشت ، تا آنجا که چشمه های اشک بخشکد
و جز خون در حدقه چشم ، نگردد . »
»ای بندگان خدا ، تقوا
پیشه کنید و از دنیا بر حذر باشید که اگر دنیا به کسی وفا کند و یا کسی در آن باقی
بماند ، انبیا برای بقا سزاوار ترند – شایسته تر برای رضایت و راضی تر به قضا .
اما هرگز ! که خداوند دنیا را برای فنا آفریده است ؛ تازه هایش به کهنگی می گراید
و نعمتهایش به زوال ، و شادی هایش به تیرگی ؛ منزلگاهی است پر فراز و نشیب و خانه
ای است ناپایدار .. و چون اینچنین است ، زادراه سفر بر گیرید و بهترین زادراه
تقواست : و اتقوا الله لعلکم تفلحون .«
»ای مردم ، آفریدگار تعالی
دنیا را آفرید تا خانه فنا و زوال باشد و دم به دم بر اهلش دیگرگون شود . اینچنین
، مغرور و فریفته است آن که بدان غره شود و شقی است آن که مفتون آن گردد . زنهار !
نفریبد شما را ، که می برد رشته امید آن را که به او تکیه کرده است و دست طمع آن
را که در او طمع ورزیده . و اکنون شما بر کاری گرد آمده اید که خشم خدا را بر شما
برانگیخته و چهره کرمش را از شما باز گردانده و شما را سزاوار انتقامش ساخته است .
چه خوب ربی است آفریدگار ما و چه بد بندگانی هستید شما که اقرار به طاعت کرده اید
و ایمان به رسالت محمد آورده اید ، اما اینک همان شما ، به سوی اهل بیت و عترت او
خزیده اید تا آنان را به قتل برسانید . این شیطان است که بر شما سیطره یافته است و
ذکر خداوند عظیم را از خاطرتان برده . پس ننگ بر شما و بر آنچه اراده کرده اید!
انا لله و انا الیه راجعون ، هؤلاء قوم کفروا بعد ایمانهم فبعدا للقوم الظالمین.« .
»ای مردم ، نخست مرا
بشناسید که کیستم، آن گاه به خود آیید و خویشتن را ملامت کنید ، و بیندیشید که
آیا بر شما رواست قتل من و هتک و حرمت من ؟ آیا من فرزند دختر پیامبر شما نیستم ؟
آیا من فرزند وصی و پسر عم او نیستم که پیش از همه به خدا ایمان آورد و پیش از همه
رسولش را در آنچه از جانب آفریدگار آمد تصدیق کرد ؟ آیا حمزه سیدالشهدا عموی پدر
من نیست ؟ آیا جعفر و طیار عم من نیست ؟ آیا این گفته رسول خدا درباره من و برادرم
به شما نرسیده است که این دو ، سرور جوانان بهشتی اند ؟ اگر هست ، بدانید من در
آنچه می گویم بر حقم و به خدا سوگند دروغ نگفته ام از آن روز که دانسته ام خشم
خداوند اهل دروغ را می گیرد و آنان را به تازیانه همان دروغ می زند . و اگر مرا تکذیب
می کنید ، هستند هنوز کسانی که می توانند شما را از آنچه گفتم خبر دهند . از جابر
بن عبدالله انصاری بپرسید ، از اباسعید الخدری ، از سهل بن سعد الساعدی ، از زید
بن ارقم و انس بن مالک بپرسید تا با شما باز گویند که این حدیث را درباره من و
برادرم از رسول خدا (ص) شنیده اند . آن گاه ، در این گفته حاجزی است که شما را از
قتل من باز می دارد .«
شمر بن ذی الجوشن که امیر
لشکر چپ بود ، فریاد زد : «خداوند را با شک پرستیده است آن که بداند تو چه می گویی !«
حبیب بن مظاهر پاسخ گفت :
«تو خداوند را بر هفتاد جانب شک و شبهه پرستیده ای و من گواهم که تو در آنچه گفتی
صادقی و هیچ از سخنان او در نمی یابی ، چرا که خداوند بر قلب تو مهر زده است .«
امام حسین (ع) ادامه داد
: « و اگر در آن گفته ترید دارید ، آیا در اینکه من فرزند رسول الله هستم نیز شکی
هست ؟ که به خدا در فاصله میان مشرق و مغرب عالم ، جز من ، نه در میان شما و نه در
میان غیر شما کسی نیست که فرزند دختر پیامبر باشد . وای بر شما ! آیا مرا به طلب
قتلی که از شما کرده ام گرفته اید ؟ و یا به تلافی مالی که از شما هدر داده ام ؟ و
یا به قصاص جراحتی که بر شما وارد کرده ام ؟ کدام یک ؟«