قصه دنباله دار لیلی و مجنون شیرازی
قصه دنباله دار لیلی و مجنون شیرازی
قسمت اول
مجنون برادرش را پیدا می کند
مسافر: دربست؟
راننده: کجا؟
مسافر: میدان فلان
راننده: بفرما!
با این گفتگو مسافر یک پراید مشکی در یکی از بولوارهای
شیراز شدم.
سوار شدم٬ در را بستم. پراید حرکت کرد.
مشغول بستن کمربند شدم که
راننده: من نمی توانم کمربند ببندم.
مسافر: چرا؟ خرابه؟
راننده: نه قلبم خرابه
مسافر: خدا بد نده! چه خیرتونه؟
راننده: عمل کردم٬ نمی توانم کمربند ببندم.
مسافر: خدا شفا بده٬ چرا عمل قلب؟
راننده: به خاطر ورشکستگی
مسافر: ورشکستگی! عمل قلب!
راننده: با ور شکستگی مشکل قلبی پیدا کردم
مسافر: چه ناراحتی بود که عمل شدی؟
راننده: دریچه قلبم
مسافر: چطور؟
راننده: ناراحتی قلبی از فشار ورشکستگی
مسافر: چه نوع ناراحتی؟
راننده: دریچه قلبم مشکل پیداکرد. دکتر گفت اگه شد ترمیمش
می کنم.
رانند: ولی دکتر در حین عمل متوجه میشه که دربچه ی قلبم له شده٬ نابود شده!!
به همین خاطر دریچه فلزی برای
قلبم می گذارد! صدای تپش های قلبم مرتب تو گوشمه!
مسافر: شغلت چیه؟
راننده: خشکبار فروشی داشتم.
مسافر: قیمت ها تغییر کرد؟
راننده: نه شریکم تغییر کرد!
مسافر: یعنی چی؟
رانند: شریکم خیانت کرد و با سرمایه نقدی فروشگاه فرار
کرد.
مسافر: با چقدر؟
راننده: چهل میلیون
مسافر:کل سرمایه چقدر بود؟
راننده: شصت میلیون
مسافر: یعنی چهل میلیون شما را به این روز کشاند؟
رانند: بله با چهل میلیون و همه ی چک و سفته ها ماند روی دست من!
مسافر: خوب با این حالت٬ چرا رانندگی و مسافر کشی؟
راننده: چیکار کنم
مسافر: مغازه ای٬ سوپری کوچولویی.
راننده: سوپری دست تنها نمیشه.
مسافر: با داداشت
راننده: داداش ندارم!
مسافر: غصه نخور؛ از حالا من
داداشت. هر کاری از دستم
بیاد در خدمتتم
.
راستی٫ از خانواده نگفتی؟
راننده: خانومم طلاق گرفت!
مسافر: چرا؟
راننده: ورشکستگی ام.
مسافر: بچه هم دارید؟
راننده: یک دختر هشت ساله
مسافر: بیمه ای؟
راننده: باخرج خودم
مسافر: فقط خودت؟
راننده: خانومم و دخترم هم بیمه اند.
مسافر: به خرج کی؟
راننده: خودم.
مسافر: آفرین! بااینکه جدا شده اید؛ بیمه خانومت را خودت
می دی؟
راننده: بله٬ تو خرجی هم هر کاری از دستم بیاد براشون می کنم.
مسافر: بابا تو دیگه کی هستی؟! مجنون شیرازی؟
من دیشب توقرآن وصف بعضیا را می خواندم؛
حالا تو رو دیدم که به قرآن عمل کنی!! اشکم رو در آوردی!
راننده: نمی دانم چی شده! این آشنایی برام غافلگیر کننده شده
مسافر: کرایه به برادریمان ربطی نداره! کرایه را
می دهم شما هم شمارا همراهت را بده تا سر فرصت برای آشتی
و پیوند دوباره شما یه راه حلی پیدا کنیم
.
راننده: ۰۹۰۰۰۰۰۰۰۰۰
پیاده شدم
و پراید حرکت کرد.
ان شاء الله ادامه دارد
-------------------------
منبع مینیاتورها:
http://www.patogh98.com/News/naghashi-miniyatori-ziba-mahmood-farshchian