استقلال فرهنگی

هدف سایت استقلال فرهنگی هم افزایی در مهندسی فرهنگی جامعه

استقلال فرهنگی

هدف سایت استقلال فرهنگی هم افزایی در مهندسی فرهنگی جامعه

استقلال فرهنگی
امام خامنه ای:

من هم از مسائل فرهنگی نگرانم
و در این نگرانی نمایندگان محترم خبرگان
سهیم هستم.

دولت محترم باید به این موضوع توجه کند
و مسئولان فرهنگی نیز
باید توجه داشته باشند
که چه می کنند،

زیرا در مسائل فرهنگی
نمیتوان بی ملاحظه‌گی کرد.

مسئله فرهنگ مهم است

زیرا اساس ایستادگی
و حرکت نظام اسلامی،
مبتنی بر حفظ فرهنگ اسلامی و انقلابی
و تقویت جریان فرهنگی مؤمن و انقلابی است.

واقعاً همه باید قدر جوانان مؤمن و انقلابی را بدانند
زیرا همین جوانان هستند
که در روز خطر، سینه سپر می کنند.

کسانیکه به این جوانان با بدبینی نگاه می کنند
و تلاش دارند آنها را منزوی کنند،
به انقلاب و کشور خدمت نمی کنند.

البته این جوانان مؤمن و انقلابی
هیچگاه منزوی نخواهند شد.

مطالبی که گفته شد باید بصورت گفتمان
و باور عمومی درآید

که لازمه آن هم

تبیین منطقی و عالمانه این مسائل،

به دور از زیاده روی های گوناگون

و با زبان خوش است.

۱۳۹۲/۱۲/۱۵
leader.ir


---------------------


کانال استقلال فرهنگی
در سروش

http://sapp.ir/esteghlalefarhangi


و در تلگرام

https://telegram.me/culturalIndependence


وبسایت های متفاوت
آخرین نظرات شما

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید بی سر شیرازی قبرش را خودش به اندازه ی تن بی سرش آماده کرد» ثبت شده است

شیرعلی سلطانی

شهید بی سر شیرازی:

عهد بسته‌ام بدون سر شهید شوم

هر وقت در شیراز تشییع شهدا بود، عکس پدرم را به خود می‌بردم. یک روز پیرزنی با قد خمیده جلو آمد. مرتب دست روی عکس می‌کشید و آن را می‌بوسید و سر و صورت خود را تبرک می‌کرد. گفتم: مادر! مگر این شهید را می‌شناسید؟ گفت: آره مادر، این بنده خدا همیشه به ما کمک می‌کرد، مدتی بود ازش خبر نداشتم، پس شهید شده؟ گفتم: آره، خیلی وقته.


هنوز از گلدسته‌های اذان، بوی فصیح توسل جاری است؛ هنوز می‌شود او را از در و دیوار مغموم مسجد المهدی (عج) شنید.

مردی بزرگ با تنی بی‌ سر در آغوش شهادت آرمیده است. آخرین واگویه‌های خود را که بر سنگی کبود نقش بسته است، مرور می‌کنی؛ «آرامگاه ابدی شهید شیر علی سلطانی، فرزند امیر، متولد ۱۳۲۷ که در تاریخ دوم فروردین ماه ۱۳۶۱ در منطقۀ شوش و در جریان عملیات فتح المبین به درجۀ رفیع شهادت نایل آمد».

اول: به من گفتند به سپاه برو     (برای مطالعه بقیه ی ماجرا روی ادامه مطلب کلیک نمایید)
rel=nofollow